363 : روال عادی

ساخت وبلاگ

خب زندگی به روال عادی بر میگرده کم کم. منم تمام دیروز فکر میکردم .به همه چی به خودم به اطرافیانم به زندگیم به عکاسی به آدمایی که دیدم به همه چی.فکر کردم تا ببینم خب باید چیکار کنم تو این دوماه باقی مونده تا تموم شدن تابستون که خب یسری همون کارای قبل رو انجام میدم با یسری کارای جدید تر. تصمیم گرفتم برنامه ریزی نکنم مو به مو یسری چیزای کلی توی ذهنم باشه و فقط هرکدومو که حال کردم جلو ببرومو انجام بدم اینجوری خیلی کار بیشتر انجام میدم تا وقتی که جز به جز میکنم کارارو اونجوری فکر میکنم خیلی وقت دارم. 

_ فکر میکردم قراره اتفاقای اصلی که باید انجام بدم بعد از پایان نامم باشه اما از همین الان شروع شده. شایدم خیلی وقت باشه به هر حال مهم اینه متوجهش شدم.

_فکر میکنم از پس خودم بر بیام. خیلی مطمئن نیستم که اشتباه نکنم اما وقتشه اعتماد کنم به خودم و همه چیو اونجوری که فکر میکنم انجام بدمو پیش ببرم. این که کارو ادم انجام بده و درصدی امکان اشتباه انجام دادنش باشه خیلی بهتره تا این که کلا کاری نکنه.

_هیچوقت نخواستم بار روی دوش کسی باشم. هیچوقت... 

_گاهی فکر میکنم هرچقدرم بگذره هرچقدرم فکر کنم که آدمها بشناسنم باز یه جاهایی هست که انگار خیلی خیلی دور میشن ازم . احساس میکنم پیش چشمشون غریبه ایم که انگار هیچوقت ندیدنم .انگار هیچی ازم نمیدونن. فقط برداشتم اینجوری میشه یعنی یه همچین حسی بهم دست میده احتمالا تو این قضیم باز فکر منه شاید نباید تو همه چی هم به حس اعتماد کرد نمیدونم هرچی که هست نمیتونم خلاص بشم.

_من هیچوقت محبوب نبودم در عوض تا دلتون بخواد منفور بودم :/ خب نمیدونم از چه کلماتی استفاده کنم. همیشه تو حاشیم. تو حاشیه بودنو دوست دارم.امنیت بیشتری دارم.ولی خب گاهی برام سواله بقیه چجوری با آدما معاشرت میکنن یا چه ویژگی دارن تو برخورداشون که من ازش بی بهره ام .فکر میکنم به استعدادم برگرده یعنی باید تو وجودت باشه. من از بچگی همینجوری بودم .تو دبستانمم همینجوری بودم و راهنمایی هنرستان تا خود الان. حوصله گفتنو تعریف کردن اینارو ندارم اما برای خودم جالب بود این برگشتنم به عقب. 

_هیچوقت نخواستم کسی بزور مجبور شه به واسطه ی من یعنی به خاطر اصرار من باهام برخوردی داشته باشه. یعنی تجربه ثابت کرده بهم که اینجوری یه حس حماقت و احمق بودن بهم دست میده . شاید واسه همینه که توی معاشرت با آدما همیشه یه قدم باهاشون فاصله میزارم اون یه قدم شاید برای اینه که اگه دوست داشتن و اوناهم علاقه مند بودن اون یک قدم رو بردارن و اگه نه راحت باشن. هرچند که گاهی بقیه فکر میکنن این کار اشتباست یعنی فکر میکنن این فاصله ای که هست باعث میشه کسی نزدیکم نشه اما من قدم اولو بر میدارم و فکر میکنم قدم بعدی برای اون ادم رو به روئه. شاید این چیزا چرت باشه برای خیلیا شاید اصلا حتی برای منم خوب نباشه. اما نمیتونم به خودم سخت نگیرم. سعی کردم که راحت تر باشم با این حال یه جاهایی نمیتونم از خیرش بگذرم.

_یه خورده شک دارم در مورد این که آیا لزومی داره روزمرگیامو یا کارایی که انجام میدمو اینجا بنویسم؟ آیا لازمه؟ فکر نمیکنم شاید بهتر باشه کم بگمو گزیده بگم :) یا اصلا نگم. نمیدونم به چه نتیجه ای برسم. 

خب بریم امروز رو داشته باشیم امروز تموم شه دیگه بر نمیگرده باید زندگیو پیش برد.

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 122 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 23:18