451 : قهر

ساخت وبلاگ

بعضی وقت ها هم نمیدونی چته. یجور بی حسی. انگار سرگردونی. شاید معلق. نمیفهمی زمان چجوری گذشته. نمیفهمی چجوری شده ١٢شب. دقیق یادت نمیاد به چی فکر کردی. میری بیرون. هستی ، میخندی ، حرف میزنی. اما اما انگار کسی دیگه ایه انگار تو اون عقبایی اون گوشه زانوهاتو بغل گرفتی فقط دستور میدی چیکار باید بکنه. جسمت بهت رو میاره نمیخوای بیای جلو نمیخوای توی لحظه باشی. نمیدونی با کی لج کردی با کی قهر کردی. فقط میخوای شاید تلافی دنیا رو سر خودت بیاری. یهو دلت میخواد فقط راه بری به دوستت میگی نرسونتت، اصرار میکنه خواهش میکنی که قبول کنه. میفهمه انگار یه مشکلی هست. نزدیک خونشون پیاده میشی ومسیر خیلی طولانی ای رو تا خونه پیاده میای. اصلا متوجه زیاد بودنش نمیشی. بر عکس همیشه هدفون همراهت نیست یادت نمیاد چرا یادت نمونده برداریش اما اهمیتی نمیدی حتی به این فکر میکنی که امروز اصلا به هیچی گوش نکردی شایدم گوش کردی ولی متوجهش نشدی.تقصیره اونه که قهر کرده و نیست. بالاخره میرسی خونه ساعت هشتِ. یه چیزی میخوری میای میخوابی روی تخت چشم بهم زدی ساعت ١٢ شده. انگار همش نیم ساعت گذشته.این وسط فقط یه لحظه های کمیو بیدار بودی و حواست بوده. حتی حواست بوده که حواست نیست. خودت اون عقبا پشتشو کرده بهتو میگه میخواد تنها باشه و دست از سرش برداری. ناراحته. خیلی ناراحته. اما نمیگه چرا. حرفی نمیزنه. دفعه اولش نیست میدونی باید بهش وقت بدی شاید باید با دلش راه بیای. نخواستی که رهاش کنی نخواستی سقوط کنیو دوباره وزن خودتو جسمتو با هم تحمل کنی بدون اون. از این معلق بودن یجورایی بدتم نمیاد.و حالا اون خود لعنتی که اون ته مهای مغزت باهات قهر کرده بود ، خسته شده و شروع کرده به حرف زدن. به توضیح دادن. اما تو خسته ای با این که هیچ کاری نکردی نوبتت رسیده تلافی کنی. شایدم تنبیه برای این که این همه منتظرت نذاره. حتی اونم بهت اهمیت نمیده. میخوای اینو بهش بفهمونی اما بهش نمیگی. فقط میخوابی و اون میفهمه که عصبانی و توضیح دادنهاش برای الان سودی نداره و باید تا فردا صبر کنه تا مثل همیشه بودنشو از سر بگیره و دیگه تنهات نذاره تو تحمل این زندگی.

شب بخیر


چرت نویس ، پر از ایراد ، بدون ویرایش

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 130 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 4:07