بر او ببخشاییدبر او که گاه گاهپیوند دردناک وجودش رابا آب های راکدو حفره های خالی از یاد می بردو ابلهانه می پندارکه حق زیستن داردبر او ببخشاییدبر خشم بی تفاوت یک تصویرکه آرزوی دوردست تحرکدر دیدگان کاغذیش آب میشودبر او ببخشاییدبر او که در سراسر تابوتشجریان سرخ ماه گذر داردو عطر های منقلب شبخواب هزار ساله اندامش راآشفته میکندبر او ببخشاییدبر او که ازدرون متلاشیست!اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزدو گیسوان بیهده اشنومیدوار از نفوذ نفسهای عشق می لرزدای ساکنان سرزمین ساده خوشبختیای همدمان پنجره های گشوده در بارانبر او ببخشاییدبر او ببخشاییدزیرا که مسحور استزیرا که ریشه های هستیبارآور شماستدر خاکهای غربت او نقب می زنندو قلب زود باور او رابا ضربه های موذی حسرتدر کنج سینه اش متورم می سازند.فروغ فرخزادعکس از ماریو جاکوملی
برچسب : ببخشایید, نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 189