494 : عادات بد 2

ساخت وبلاگ

من از تاریکی بیزارم. هم میترسم هم نه.تحملش برام عذاب اوره.  فضای بسته هم همینطوره . مثل گیر بودن بین خیلی چیزای دیگه میمونه. بخوای و نخوای باشه نباشه بیخیال.فضای بسته فرقی نمیکنه اتاق باشه یا ماشین یا کلاس دانشگاه. عصبی و کلافه میشم گاهی احساس خفگی میکنم. نا امنی شاید به خصوص اگه آدمهایی باشن . بازم بستگی داره تا شرایط چی باشه. برای مدت کوتاه میتونم تحمل کنم یا سعی کنم روی چیز دیگه ای تمرکز کنم . البته مطمئن نیستم اطرافیان متوجه بشن یا نه.یادمه اون ترمای اول دانشگاه توی لابراتوار موقع چاپ عکسا با این که نور قرمز بود ولی یه راهرو بود تاریک بود معمولا اگه کسی بود به خصوص یکی از پسرا قیافش یجوری بود ناخودآگاه جیغ میزدم نه خیلی بلندا ولی عذاب بود. تا کم کم سعی کردم کلا خفش کنم جیغمو.

 از شلوغی هم بدم میاد از جمعیت زیاد کلافه میشم به خصوص اگه اکثریت یا تعدادی رو مردا باشن. بازم بستگی به جاش داره هرچی غریبه تر بدتر. از بازار رفتن متنفرم. اگه مجبور بشم در معرض همچین جایی قرار بگیرم معمولا سعی میکنم با فاصله باشم و حواسم جمع یسری چیزاست در نتیجه هیج کار دیگه ای نمیتونم بکنم مثلا خرید خیلی کم پیش میاد. باید جا بیفتم مثلا عیدی از میرداماد رفته بودم مانتو بگیرم مامانمو مها هم بودن خیلی خیلی شلوغ بود من گفتم نمیگیرم نمیتونستم خوشم نمیومد اصلا نمییتونستم نگاه کنم مدلارو آخرش حالا یه ساعت گذشته بود اونا انتخاب کرده بودن تازه من داشتم میدیدم :/ . یا اصلا همین نمایشگاه کتاب البته راحت تر بودم اما خب شلوغ بود بازم. 

من زیاد دوست ندارم تو یه فضا با کسی تنها باشم به خصوص اگه بخوام روی کارام تمرکز کنم به خصوص اگه شخصی باشه  فضا و کسی باشه که خب احساس کنم راحت نیستم یا نتونم به حال خودم باشم. شاید این به بچگبمم برگرده نمیدونم.اگه کسی باشه همش یه بخشی از حواسمم نه کلا نمیتونم به چیزایی که میخوام فکر کنم عصبی و کلافه میشم. دست خودم نیست. تصور این که اتاقم با کسی مشترک باشه واقعا یه خورده وحشتناکِ.نه این که اون فرد مشکلی داشته باشه ها نه اصلا کلا خیلی وقت عادت ندارم بهش. اما احتمالا ادم باید خودشو با شرایط وفق بده و همیشم قرار نیست همه  چی باب دل ما باشه. حالا فکر میکنم باید شاید بهش فکر نکنم و خودمو در معرضش قرار بدم فقط کاش میشد حتی تو حضور کسی هم بتونم به حال خودم باشم و تنها گاهی البته. امشب چراغو خاموش کردم. درارو بستم شاید باید مدام خودتو مجبور کنی مدام و مدام شاید درست بشه کم کم.شاید باید تمرین کرد شاید باید خفش کرد. اینا هم میگذره شاید عادت کنم به فضای جدید باید عادت کنم.

میگفت آدم نیستی. شاید تنها باری باشه که حقو بهش بدم. فقط خیلی نزدیک نمیتونم نمیتونم . شاید دلیل دوستی هامم این باشه که کمه.کلا البته توی تمام ارتباطات پذیرفته نمیشه غالبا این اخلاقم ...

البته فکر کنم در مورد همه صدق نکنه این رفتار در مواجه شدن با همه

میبینی من پر از ایراد و نقصم.


متنمو تموم نکردم هچکار نکردم لعنت بهه من.


اینارو مامانمم فکر کنم روحش خبر نداره. یسری چیزارو خود آدم میدونه شاید حتی اطرافیان نشناسنت هیچوقت جزئیات اخلاقاتو نفهمن و ندونن.



162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 136 تاريخ : جمعه 14 مهر 1396 ساعت: 3:10