482 : عشق را ای کاش زبان سخن بود...

ساخت وبلاگ
ساعت ۱۲ بیدار شدم. سه ساعت دقیقا سعی میکنم بنویسم اما هی پاک میکنم نمیشه یه چیز قاطی پانی میشه که نه سر داره نه ته. خوندم اونارو خوندم.وقتی بهشون فکر میکنم هم یه شادی از ته دلی کل وجودمو میگیره همه جای بدنمو  هم یه اندوه که مثل یه تلخی پخش میشه توی اون شادیا. کاش یسری چیزا واقعی بود اما بعد فکر میکنم واقعی چی میتونه باشه و از کجا ما میفهمیم و میگیم واقعیه. الان به این نتیجه رسیدم اینا هم چیزیی کم نداره. و من چقدر خوشبختم. میدونم شاید بی ربط ترین چیزی بود که ممکن بود به ذهنم برسه راجع به همه چی اما باید مینوشتم که بگم. باید ذهنمو سامون بدم. و باز اتاقم بهم ریختست میخوام بیفتم به جونش مثل همیشه تا شاید ذهنمم اروم بشه. بعد و بعد نمیدونم نمیدونم. باید جمهورو ادامه شو بخونم و کارای دیگه تا وقتی که زبونم باز شه تا درست بنویسم.

عنوان بخشی از شعر شاملو...


آه، من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو می‌زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال

فروغ فرخزاد

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 126 تاريخ : جمعه 14 مهر 1396 ساعت: 3:10