501 :بیهوشی اجباری

ساخت وبلاگ

دارم بیهوش میشم. میدونی عجیب که میدونم چی میخوام اما لالم و نمیتونم حرف بزنم مثل اونوقتا سر کلاس که نمیتونستم بگم. دارم بیهوش میشم  نمیدونم باید چیکار کنم. میدونم نباید سخت بگیرم میدونم مهم نیست میدونم کسی نمیخونه و و و میدونم همه رو میدونم اما برام مهمه. من باید بتونم و جرئت کنم راجع به کاری که خودم کردم و در جریانش هستم و راجع بهش میدونم بنویسم و حرف بزنم. البته میدونم خیلی چیزا هم هست که من نمیدونم اما توقع دارم و فکر میکنم باید بتونم بگم راجع به کارم حداقل همونایی رو که میدونم رو بگم. فکر کنم استاد بود میگفت کسی که نتونه راجع به عکس خودش حرف بزنه پس به هیچ دردی نمیخوره البته جمله بندی دقیقش الان توی ذهنم نمیاد. اما حالا میفهمی چرا اینقدر گیرم روش و برام مهمه و سخت میگیرم؟ دارم بیهوش میشم اما نمیتونم با خیال راحت بخوابم اما اینجوری هم فایده ای نداره میخوابم تا انرژی جمع کنم و زود بیدار شم. هیچ ایده ای ندارم هیچی.


این نقاشی یه دختر پنج ساله نیست. نقاشی من. من نقاش نیستم و برامم مهم نی افتضاحه فقط بعضی وقتا ناخوداگاه میکشم بدون این که حواسم به هیچ اصولی باشه گاهی حتی بدون فکر حتی انگار حواسم نی این خطوط سر هم چی میشن فکرم جای دیگست.  

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 128 تاريخ : شنبه 15 مهر 1396 ساعت: 8:15