747 : آخ داره بارون میاد

ساخت وبلاگ

پنجره بازه باد زد بوی خاک اومد تنم خیس شد دلم رفت...

لعنتی دلم میخواد باز بزنم بیرون. دلم خیلی میخواد. باید آروم بگیرم بالاخره یجوری..! به باد‌بگو بگو خبری ازت بیاره بوی خاک بوی بارون بیقرارم میکنه وقتی فقط فکرت هست چیزی که برای قبلِ.  نه بیرون نمیرم. اینجوری آروم نمیگیرم انگار باید از خودم انتقام بگیرم. آدم وقتی حرف میزنه فقط حرف میزنه. توی عمل همه چی سخت تره. یاد گرفتن این چیزا. تجربه کردن فاصله، نه فقط دوری و نزدیکی از لحاظ چی میگن مادی ، جسمی همچین چیزی بلکه همین که نتونه بیاد وقت نکنه و کم باشه. هرچند که هست و منم درک میکنم و میدنم حتی اگه کاریم نباشه شاید گاهی لازم باشه این نچسبیدن بهم و خفه نکردن همدیگه. قطعا لازمه برای همیشه نزدیک بودن فهمیدن درک کردن. ولی به هر حال فکر نمیکنم عادی و عادت بشه این تجربه های یکسان.با این که انگار لازمِ اما مطمئنم هیچوقت دوست ندارم و با شوق نیست ولی تنها دلیلی که باعث میشه بگم شاید لازم باشه اینه که انگار باعث میشه بهتر ببینیش اووم چجوری بگم انگار مثل اینه به کسی اینقدر نزدیک باشی فقط چشماشو ببینی. دیدن چشماش از نزدیک قطعا شیرینه ولی این که همیشه اینجوری باشه شاید مضحک به نظر بیاد یا چیزای دیگه ای رو از دست بدی این که از دور ببینیشم صفای دیگه ای‌داره :دی ولی جدی گفتم این تنها مثال واضحی بود که به ذهنم رسید. حتی این شوق که دلت تنگ بشه دوباره برای دیدن چشماش این تجربه. انگار با این که نیست ولی جور دیگه ای میتونی اووم چجوری بگم درکش کنی نمیدونم چه لغتی مناسب هست. اصلا نمیتونم اون چیزی که تو مغزم هست رو بگم شاید چرت باشه. نمیدونم.خیلی سعی میکنم سکوت کنم انگار انگار الان وسط اقیانوسم روی سطح آب غرق میشم و دوباره به سطح آب میام . غرق میشم و دوباره دوباره وقتی هست خیلی نزدیک شاید بشه تا ته اقیانوس هم رفت تا ته تهش. هرچند که الان برای من شاید نشده باشه شایداما دیدن سطح آب هم گاهی لازمه اما هیچکدوم نباید همیشگی باشه. هیچکدوم. واسه همین طاقت میارم سعی میکنم بفهمم چیزایی رو که شاید از نزدیک تجربه شون ممکن نیست درموردش. در هر صورت هست و هستم. سرمم از سطح آب بزنه بیرون من تو وجودشم و اون منو احاطه کرده. پس شاید بشه گفت : « فاصله تجربه‌ای بیهوده است! (شاملو)» نه به اون معنی که نباید باشه با این دید که فاصله باعث جداشدن نمیشه یه همچین چیزایی .


ویرایشش نکردم درست. اووم عکاسی امشب بدک نبود. زیاد عکس نگرفتم اما. عکس خوب دارم. 

قطعا عکاسی در سطح شهر خیلی جذاب تر میشه اگه میبیننت یادشون نیفته که به عکاسی علاقه دارن و بخوان سر صحبت رو باز کنن. این جور موقع ها اصلا نمیدونم چجوری باید رفتار کنم به بدترین نحو ممکن معذب میشم هرچند حرفمو میزنم و بستگی به آدمش‌دارا زن مرد سنو سال ولی اوووف خیلی حس بدیِ . 





رفتم تو بالکن دیدم برف میاااد. برف برف بر میباره


+ اوووم افتاده تو دهنم خیلی رو اعصابمه:/// باید دقت کنم ننویسمش :) 


162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 146 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 22:10