746 : احساس میکنم نه به زمان تعلق دارم و نه به مکان

ساخت وبلاگ

شایدم حرف چرتی باشه اما این بهترین جمله ایه که میتونه چیزیو که حس میکنم توصیف کنه.

+ حالا مگه شب مبشه بخوام عکاسی کنم. -___-

+ نمیدونم چجوری سر از پارک لاله دراووردم واقعا نمیدونم. 

+هوا خود پائیزه آذر دهن کجی میکنه. 

+ سرد تر از اون چیزیه که فکر میکردم خیلی البته لباس پوشیدم و البته پالتو وقتی راه میرم اونجوری سردم نیست ولی گلوم درد گرفته امیدوارم سرما نخورم. 


راستى لذتِ تنها بودن را چشیده‌اى، قدم زدنِ تنها، دراز کشیدنِ تنها توى آفتاب؟...چه لذتِ بزرگى است براى یک موجودِ عذاب کشیده، براى قلب و سر ! منظورم را میفهمى ! 

آیا تا به حال مسافتِ زیادى را تنها قدم زده‌اى؟ قابلیتِ لذت بردنِ از آن دلالت بر مقدارِ زیادى فلاکتِ گذشته و نیز لذت‌هاى گذشته دارد. وقتى بچه بودم خیلى تنها ماندم، اما آنها بیشتر به زورِ شرایط بود نه به انتخابِ خودم. اما حالا، با شتاب به طرفِ تنهایى مى‌روم، همان‌طور که رودخانه‌ها با شتاب به سوی دریا سرازیر مى‌شوند.


فرانتس کافکا

کتاب نامه به فلیسه (این کتابو نخوندم هنوز باید بخرم )


+ بالاخره شب شد برم یه کم عکاسی کنم  برم خونه بعدش. 

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 155 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 22:10