928 : هوا خوری :دی بارون میاد ^____^

ساخت وبلاگ

تقریبا آخرای کتاب درباره عکاسیم امشب تموم میشه فقط مونده اون نوشته ای که جان برجر نوشته با چند صفحه از نقل قولها. میدونی کتاب که میخونم البته متفاوت تو کتابهای محتلف اما یجور ناخود آگاهی بعد که برمیگردم عقب تصویر دارم یعنی کلمات عینا تو مغزم نمیونن به صورت روایی تصویرن تجسمم هستن نه این که من مخصوصا این کارو کنما نه نه اصلا کتاب که میخونم ام اصلا بهش اینجوری فکر نمیکنم خیلی ناخواسته اینجوری میشه به خصوص بعضی قسمت ها از بعضی کتاب ها مثلا کتابای داستانی و رمان کلا انگار من اونجا بودم البته که بعضیاشم اینجوری نیست. من مسخو کاملا مثل فیلم تو مخم دارم :) یا خانم دلوی یا یادداشتهای زیر زمینی یا خیلی کتابای دیگه حتی کتاب مفاهیم عکاسی البته کمتر.درباره عکاسی کتابی بود که شاید تخصصی به نظر بیاد یعنی رمان نیست ولی این خصوصیت رو برام داره البته که باید بخونمش باز با یک بار ادم خیلی چیزارو شاید فراموش کنه ولی اون عکسایی‌که دیدم حرفایی که یه بخشایی زده بود تاریخ از ادمها اینجوری شدن برام کلا. یه خورده پرت مینویسم چون حواسم میست زیاد تو خیابون تو ماشین بابا نشستم میخواست بیاد بیرون خرید منم اومدم نمیخواستم زود تموم شه میخواسم یه هوایی عوض کنم خب هوا ابری بود. الانم که داره بارون میاد هرچند که چون گوشی از نزدیک تو دستم عینکو برداشتم و گاهی بدون عینک دیدن جهانم یه جور دیگه ای هست. دوست دارم از تو ماشین نگاه کنم بیرونو نه همیشم تار البته نه به عنوان راننده چون اونجوری فکر کنم هیچیو نتونم ببینم شاید بعدا مفصل توضیح بدم برا همین هنوز به لزوم گرفتن گواهی نامه رانندگی پی نبردم. هرچند که مامانم فکر میکنم بلد نبودن رانندگی تو این سن دقیقا مساوی با بلد نبودن راه رفتن میدونه و فکر‌میکنه باید براش اقدام کنم زودتر که حداقل بلد باشم. اینم شاید در آینده. به هر حال من عشق راننده بودن نیستم هرچند خصومتیم ندارم اگه خلوت باشه خیابونا شاید کیف بده تو جاده باهش رفتن ولی خب فقط این که گاهی واقعا از نگاه کردن به بیرون به عنوان سرنشین لذت میبرم.

برگشتنه اگه بارون بیاد نزدیک خونه پیاده میشم پایاده بیام زیر بارون دلم خواست. 

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 141 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08