1897 : خستگی

ساخت وبلاگ

امروز وقت روانشناس دارم. شیطونه میگه دیگه نرم. اخه این روزا که همش خوابمو خستم. خستگی دست از سرم بر نمیداره. اینجوری که نمیشه زندگی کرد. نمیدونم چی بشه شاید بهش بگم شایذم باید صبر کنم به روانپزشکمکه دارو میده بگم اینجوری باشه نمیتونم به خوردن داروها ادامه بدم حتی اگه بدتر بشم. خب اخه نگاه کن من همش خوابم خیلی کم و بزور خودمو مجبور میکنم حالم از این وضعیت بهم میخوره. هیشکس منو درک نمیکنه هیچکس. کاش روزای پرکاری بیاد اینقدر پرکار که به خاطر کارکردنم خستهباشمو شبها بیهوش شم. خوشبحال مها راه انداخت خودشو و میره کتابخونه. روزا دلم براش تنگ میشه وقتی نمیبینمش. همین. 

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 110 تاريخ : يکشنبه 7 بهمن 1397 ساعت: 14:22