1921 : هنوز...

ساخت وبلاگ

میدونی من هنوز دوسش دارم. این حقیقت داره. هنوز وقتی بهش فکر میکنم دلم براش تنگ میشه و چشمام پر از اشک میشه. اون حتما میدونه. دلم خیلی براش تنگ شده. فکر میکردم با انکار کردنش فراموشش میکنم. فکر میکردم حالم بهتر میشه فکر میکردم از خودم دفاع میکنم فکر میکردمم ضعفم برطرف میشه. اما نشد. حالا شجاعت اینو دارم بگم بعد از مدتی هنوز دوسش دارم هنوز با تمام این که سعی میکنم بهش فکر نکنم میاد جلو ذهنمو روم اوار میشه. مهم نیست خودش میدونه یا نه. این منم که گیر کردم شاید تا آخر عمر شاید تا همیشه. شایدم یروز تموم بشه. دلم براش خیلی تنگ شده خیلی. یعنی کجاست الان؟ 


بگذریم. تا دو نیم ظهر خواب بودم. باورت میشه. دیروز رفتم دکتر. روانپزشکم برام قرص تازه نوشت. با روانشناسم راجع به اون حرف زدم راجع به دوست داشتنش راجع به این که گفتم. اون میگفت من شجاعتشو داشتم این چیزی نیست که دست خود آدم باشه. فقط امیدوارم حالش خوب باشه. خیلی خوب باشه. همین. 


میخوام برم پشت میزم بعد مدتها و کتابمو بخونمو بقیه کارامو بکنم. باید متکی و متمرکز بشم روی زندگی و برنامه هام. خیلی کار مهمی به نظرم خیلی برام ارزش داره که اتفاق بیفته. 

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 25 بهمن 1397 ساعت: 20:40