1949 : پنجشنبه زمستانی

ساخت وبلاگ

امروز پنجشنبه است. تا همین الان نمیدونستم چندمه و چه روزیه. صبح طبق معمول این مدت ساعت یازده اینطورا بیدار شدم. بعدشم که تا صبحونه بخورمو استراحت کنم بعدشم نهار ! شد الان تقریبا ما بینشم یه ذره کتاب خوندم. کتاب خوندنم تو خونه کنده و همش حواسم پرته. کارای دیگمم انجام نمیدم نه زبان نه عکس هیچی. پوچ پوچ. تا آخر اسفند بیست روز بیشتر نمونده اگه بشه میخوام هیچکار نکنم فقط کتاب بخونم. البته از اونجایی که خونه همش در حال ول چرخیدن یا خوابیدنم میرم کتابخونه. از فردا البته به جز شنبه که آلبوم کلهر جانمان قراره بیاد چون مامان خونه نیست برام بگیرتش باید خودم بمونم. الانم رو تختم مهام بدتر از من تو خونه کار نمیکنه وقتی میخوابه منم میخوابم. خیلی خب نباید بندازم تقصیر کسی دیگه.  از کتابم حدود صدو ده صفحه خوندم. کتابش یجوری زود میای جلو من باهاش یاد خاطره های پراکندهٔ گلی طرقی افتادم این توصیفاتش اونجوریاست. شاید چون از خیلی وقت پیش میگه جالب میاد برام. 

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 119 تاريخ : شنبه 11 اسفند 1397 ساعت: 5:37