2736 : پر حرفی

ساخت وبلاگ

دارم فکردمیکنم اینجا نمیتونه دفترچه ی خاطرات باشه. حداقل حالا. خاطرات برای کسی هست که کلی اتفاق براش میفته در روز و زندگی پر فراز و نشیبی داره احتمالا نه منی که همش خودممو خونه و کارهام .بیشتر باید گفت دفترچه درگیریهام. یا دفترچه شخصی. نمیدونم به هرحال. من تنهام. خیلی زیادهم تنهام. از این موضوع ناراحت نیستم راستش این روزا حوصله اطرافیانم رو ندارم. حوصله هیچکسو و دلم میخواست فقط خودم باشمو خودم. نه به خاطر این که فکر کنی اونا مشکل دارنا. نه. به خاطر خودم. فقط میدونم اینجوری راحت ترم. از صبح ساعت هشت که بیدار شدم هنوز کارمو شروع نکردم. موهای مهارو لخت کردم به جاش :/ میخواد موهاشو آمبره کنه یا نمیدونم چی به چیه. دلم میخواست منم یه حرکتی بزنم اما الان تو موقعیت خوبی نیستم. راستش حوصله هم ندارم حوصله این درگیری ها رو. فکر نکنم رو روحیه امم تاثیری بذاره. ولی از این که همه هم بهم میگن موهات سفید شده یا موهای سفیدت زیادن هم خسته شدم. خب چی باید بگم در جوابشون؟ نمیدونم. بگذریم. 

دلم کلی حرف داره. کاش واقعی بودیو میتونستم از همه جا بشینم حرف بزنم.:( مسخره است ولی دلم برای کسی که بتونم باهاش اینجوری باشم روی رو تنگ شده در حالی که همچین کسی تو زندگی من میشه گفت اصلا وجود نداره. نه که با بقیه نباشما ولی خب آدما فرق دارن باهام شاید درکم نمیکنن اونجوری که من فکر میکنم. یه فاصله ای هست. 

مها فردا میره و فکر کنم سه شنبه دوباره بر میگرده. دلم نمیخواد بره. از یه طرف از این وابستگی خوشم نمیاد. میدونم یروز دیر یا زود از هم جدا میشیم و من میمونمو دلتنگی. دیگه این لعنتی جزئی از زندگیم شده. 

ما یه خانواده ی معمولی هستیم. خیلی معمولی. با تمام مشکلات و درگیری هایی که ادمهای معمولی دارن. دیگه خودت فکرشو بکن. این روزا که از همیشه معمولی تریم. من خیلی کارهارو نمیتونم انجام بدم حداقل تا زمانی که خیلی مستقل نشدم و این آزارم میده.نه به خاطر این که نمیتونم انجام بدما فقط به خاطر این که دلم میخواد کارایی که الان دارم انجام میدم با انتخاب خودم باشه نه اجبار. همین وگرنه بقیه کارارو واقعا خودم نمیخوام انجام بدم اما دلم نمیخواد بقیه فکر کنن به خاطر انتخاب خودم نیست و اجبار هست انجام دادن یا ندادنشون. چرا اینقدر برام مهمه؟ نمیدونم گور بابای نظرات دیگران اصلا بزار هرچی میخوان بگن. نه؟ 

این روزا از رسیدن آینده میترسم. میترسم اونجوری که فکر میکنم نباشه. این که من بدتر بشم نه بهتر با این حال باید بجنگم. شاید خیلیا حرفمو نفهمن اما من دلم خیلی چیزها میخواد که ندارم و خب شاید اگه بقیه بفهمن بگن که زندگی کردن الان من خیلی غلطه. اما چاره ای ندارم. باید بجنگم شاید که درست بشه احتمالا تقصیر خودم هم باشه. ولی این انتخابم هست و الان باید اینجوری باشه همه چیز. ولی آینده نه دلم میخواد تغییر کنه خیلی چیزها. 

حرفامو میفهمی؟

دلم عکاسی کردن میخواد اما اصلا موقعیتش رو ندارم هنوز سوختگیم اونجوری خوب نشده همچنان مدام باید برم حموم و کرم بزنم. بیرونم که هوا سرد و من یه کم سرما خورده ام. و شاید برخلاف خیلی وقتها حوصله ام هم یاریم نمیکنه برای عکاسی. 

حرفای امید بخش ندارم که بزنم یه خورده ، زیاد نا امیدم از زندگی امروز. 

از تنهاییم خسته میشم گاهی اوقات. از این که همه ی بارمو باید تنهایی به دوش بکشم. تنهای تنها.

دلم میخواد موهامو قرمز کنم ییا شرابی :/ میدونمم اصلا بهم نمیاد :دی چرا به فکرم خطور میکنه همش. اصلا حوصله درگیری رو ندارم. 

عروسی یه هفته دیگه است و من هنوز لباس ندارم.:/ حتی هیچ ایده ای هم ندارم. حتی اصلا اقدام هم نکردم :/

دارم زیادی حرف میزنم اما تو نذار به حساب پر حرفی فقط دلم میخواد اینجا باشم مثل یه کنج دنج که گاهی از همه جا فرار میکنی و بهش پناه میبری تا آروم بشی. 

باید مشاور هم میرفتم اما میگم که نمیتونم و شرایطش رو ندارم. من هیچی ندارم :(

دیگه پر حرفی کافیه من میرم شاید بتونم شروع کنم. 

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 146 تاريخ : شنبه 19 بهمن 1398 ساعت: 23:46