2732 : زندگی

ساخت وبلاگ

بعضی وقتها عاشق زندگی کردن میشم. گاهی اوقاتم ازش متنفر. و هی بین این دو در حال رفت و برگشت. فکر نکنم جفتشو هیچوقت با هم تجربه کرده باشم. نمیشه هم این باشه و هم اون یا بگیم حد وسط. همچین چیزی وجود نداره. الان خب میشه گفت زندگی کردنو دوست دارم یعنی رو این مود هستم. حتی با تمام بد بودن این چند وقتم. این که نمیتونستم کتاب بخونمو هنوز تازه بخش اول و دوم کتاب رو تموم کردم. این که هی درجا میزنم فقط و تلاش برای حرکت کردن. خب خیلی سخت هست اینجوری. تو بخوای اما نتونی و نشه. زندگی من پر این چیزاست. ولی خب چون میخوام زندگی کنم ارزشش رو داره که براش عمرمو بذارم و سعی کنم برای حرکت کردن. 

میدونی من شده دوره ای از زندگیم حالا به هر دلیلی بتونم کتاب زیاد بخونم اونجوری که دوست دارم اما این دلیل نمیشه که بگم من کتابهارو درست نمیخونم وقتی نفهمم کتابیو دست نگه میدارم تا حالم بهتر بشه مثل همین الان که افتادم رو مود کم کاری لعنتی هرچند که امروز ترکوندمو به نظر خودم دوباره دارم میفتم روی غلطک و میتونم بخونمو بفهمم حتی اگه به نظر بقیه این طوری نیاد. خوب خوندن به کند خوندن ربطی نداره. لزوما کسی که کند میخونه یا حتی تند میخونه نمیشه گفت درست خونده یا بد خونده. ولی با تمام این حرفایی که راجع به خوندن میگن که خوب یا بد خوند به نظر من چه خوب بخونی چه بد بخونی به هر حال هرکاری کنی دست خالی تموم نمیکنی کتابی رو. منظورم اینه هر کتابی باشه دریافتی ازش داری چیزی بهت اضافه میشه تجربه ی جدید کسب میکنی کلی فکر ها و درگیری های فکری جدید به ذهنت خطور میکنه. خلاصه که نظر من اینه. بعد هر کتابی دیگه اون آدم سابق نیستی. 

خبر خوب. اینو یادم رفت بهت بگم چند روزه من رژیم گرفتم ؟ پنج روز نهایت کلی سایزم کم شده :))) به خدا باورم نمیشه خودم ولی شده همچین بترکونم کلی ذوق دارم براش تازه نتونستم پیاده روی برم فقط رژیمو سعی کردم رعایت کنم. البته قبلشم لاغر کرده بودما به خاطر سوختگی که داشتم. 

الان مها داره گولم میزنه بریم پیاده روی و ذرت بخوریم. گوش کنم یا نه ؟ هوس کردم. یه شب دیگه جهنمو ضرر :دی 

من دوباره سرخوش شدم و از این بابت کلی خوشحالم. دیگه حالم داشت از خودم به هم میخورد. این روزا یه عروسی هم در پیش داریم. عروسی دختر داییم من که بیخیالم. اصلا حوصله قرتی بازی ندارم نه که نداشته باشمو خوشم میاد قرتی بازی در بیارم :دی لاک بزنم آرایش کنم و... حوصله حواشی رو ندارم این که لباس بخرم یا بفرستنم ارایشگاه که از پسم بر نیومدن موهامو خودم درست میکنم و آرایش هم همینطور. خوشحالم یه شب میرم شادی ها ولی مامان بزور برام وقت ارایشگاه گرفت فقط برای وکس :دی تازه ابروهم میخواست که از پسم بر نیومد. دست به ابروی من بزنن خودمو میکشم. کلی زحمت کشیدم حالت نرمال بگیره درگیرش نشم وقت ندارم بهشون برسم. وای این حرفا چیه مائده خلاصه که فقط خواستم بگم از این داستانها هم داریم. میخواستم بعد از عروسی قرار بود با مها برم رشت ولی دیرتر شد احتمالا شیش اسفند. 

برم دیگه حاضر شم پیاده روی بعدشم خودمو مهمون کنم به یک عدد ذرت بزرگ :دی کوچیک بابا دیگه اصرافم نکنیم :دی 

 

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 132 تاريخ : شنبه 19 بهمن 1398 ساعت: 23:46