2728 : تصمیم

ساخت وبلاگ

به خودم گفتم فقط شروع کن مائده. تو از پسش بر میای. فقط باید الان ، همین لحظه شروع کنی هرجوری که هست نباید جا بزنی. من باورت دارم. دیگه خستگیت وقتشه تموم بشه. وقتش حرکت کنی و نترسی. و خودتو به خودت فقط ثابت کنی.

میدونی الان یاد یه خاطره ام افتادم .راهنمایی بودم. دوستام به خاطر نمره های کم علومم مسخره ام میکردن از پانزده نمره بود و من بیشتر ده یازده میشدم چون دوست نداشتم درسشو. یه بار فقط یه بار یه امتحانمو نشستم خوندم. نمرم شد چهارده نیم از پانزده. همین برام کافی بود. این که من میتونم منتها نمیخواستم که بخونمش در حد همون شب امتحانی بودم. اما اون بار همه تمرکزم رو گذاشتم روشو زمان گذاشتم نه که فکر کنی کار خاصی کردما نه فقط خوندم. فقط یه روز. الانم حکایت همونه. فقط میخوام کار کنم. تلاشمو کنم میدونم و باور دارم که میتونم ولی باید خودمو به خودم ثابت کنم که دیگه دلم نترسه، نگه اگه نشه چی یا بخواد جا بزنه از ترس نشدن. اینم مثل همون امتحان میمونه. منتها توی زندگی. یه مجموعه ی بزرگ تر.

واقعا هم نشستم از ساعت ده دارم میخونم از فردا دوباره خوابمو تنظیم میکنم رو چهار که بیدار شم. دیگه پر خوابی وقتش هست که تموم شه. چه دست من باشه و چه نباشه. از وضعیت زندگیم اینجوری که یه مدت هست و شده اصلا راضی نیستم. تنبلی کرختی خواب خستگی افسردگی هرچی که هست باید عوض بشه حتی اگه دست خودم نباشه اتفاق افتادنشون. اما دلم میخواد با خودم بجنگمو بگم تموم شدنش به انتخاب من ربط داره. والا خوشم نمیاد از اینجوری بودن. از زندگی مزخرفی که هیچ کار نمیتونی کنی همش میخوابی همش گریه میکنی همش همش همش. لعنت به این زندگی اینجوری. دلم میخواد به بهار فکر کنم. به روزای خوشی که براشون تلاش میکنم میجنگم. بقیه شاید فکر کنن من یه ادم بی مشکل سرخوشم که فقط کتاب میخونه درس میخونه همه چیشم اوکی هست. نه اقا جان منم کلی مشکلو درگیری دارم که اینجا خب نمیشه نوشت. شایدم بشه من نمیخوام. چون گفتنشون نه برای من سودی داره نه برای بقیه و نه. دلم میخواد یادم بمونه. نه که فکر کنی میترسم یا ازش فرار میکنما اینجوری نیست فقط بزرگ کردنشون وقتمو میگیره انرژیم رو میگیره. بهتره که بیخیالش بشم و فقط رو کار کردنم متمرکز شم. 

فردا قراره با دوستام برم بیرون. دیروز میخواستم کنسلش کنم چون از نظر چه روانی و چه جسمی در وضعیت خوبی نبودم اما دوستام قانع ام کردن که بهتره بیرون بزنم از خونه و این که بهم کلی قراره خوش بگذره. دیروز هیچ کدوم از تصمیم هایی که الان گرفتم رو نداشتم و حالم مساعد نبود. اما امروز خب شنبه است و از بهمن هم نوزده روز بیشتر نمونده دلم نمیخواد تا قبل سال جدید حالم بد باشه و کار نکنم دلم میخواد کلی چیز یاد بگیرم و پرونده ی سال ۹۸ ام پربار بسته بشه. 

 

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 109 تاريخ : شنبه 19 بهمن 1398 ساعت: 23:46