2838 : امروز

باورت میشه که من امروز تا دوازده ظهر خواب بودم؟ از دوران جهالتم به اینور واقعا اینقدر نخوابیدم یعنی از وقتی جهالت رو پشت سر گذاشتم. باید یجوری جبرانش میکردم به خاطر همین تا شیش داشتم کتابمو میخوندممو کلی جلو بردمش الانم تازه میخوام شروع کنم به انجام کارهای دیگه ام. شیشم خوابم برد تا هفت. و این که حالا باید خوابمو تنظیم کنم در نتیجه اگر بتونم باید تا فردا شب بیدار بمونم تا تنظیم بشه خوابم. درنتیجه هستم در خدمتتون حالا حالاها. خیلی وقت این همه طولانی بیدار نموندم امیدوارم بتونم. 

و راستشم هیچ چیزی ندارم که بیام برات تعریف کنمو به ذهنم چیزی رسیده باشه همه تمرکزم به درست خوندن کتاب بود. 

امشب تازه میخوایم شیرینی هم درست کنیم چند روز پیش هم درست کردیم اما تموم شد :دی امشب فیلمم قراره ببینیم با مها فیلم ماری کوری نمیدونم چجوری هستش. 

دیگه این که باید یه لیست هم از کتابهایی که به انگلیسی میخوام بخونم تهیه کنم نمیدونم کی میتونم سخت ترش کنم از اینی که حالا هست. یعنی چجوری باید تشخیص بدم که دیگه آماده ام. هرچند میدونم حالا حالاها مونده. فعلا باید رمانهای مورد علاقه بچگیمو بخونم همچنان. زیادم بد نیست برام روزهای فوق العاده ای رو اون موقع رقم زدن. تنهاییامو پر میکردن. 

همیشه باید کسایی که میزنن تو ذوق شما و بهتون میگن نمیتونین یا بهتره سراغ چیز دیگه ای برینو از زندگیتون حذف کنین و اون حرفشونم بندازین تو سطل اشغال. اگه من گوش کرده بودم الان این مرحله از زندگیم نبودم و تلاش نمیکردم واسه بهتر شدن. بعضیا چون خودشون حال ندارن دلشون نمیخواد بقیه هم حال داشته باشنو کار کنن و موفق بشن. 

البته بر عکس این قضیه هم هست. من کسیو داشتم که بهم انگیزه داد و گفت دیر نشده و میتونم شروع کنم. یعنی همه چیزمو به خاطر این عزیز دارم که کلا زندگیم از این رو به اون رو شد  .

ببخشید تیکه تیکه شده حرفام همینجوری به ذهنم میاد. 

آهان راستی یه دفتر خوشگلم با مها سفارش دادیم با از این چسب رنگی رنگیا برامون قراره بیارن. من که از خرید بیزار بودم الان عاشق خرید اینترنتیم :دی واسه خودش صفایی داره :))))

برم دیگه فعلا :)))))