2921 : ترس

هرچی جلو تر میرم ، هرچی بیشتر میفهمم، هرچی بیشتر پیگیری میکنم ، بیشتر میفهمم که نمیدونم، بیشتر میفهمم که هیچی نیستم ، بیشتر میفهمم که انتخاب سختی رو انجام دادم و خواستم. فقط امیدوارم حالا که انتخاب کردمو تلاش میکنم به ثمر برسه. باید از چیزهایی سر در بیارم که حتی پایه اشو نگذروندم و بلد نیستم. هیچی بلد نیستم. هیچ چیز در موردشون توی ذهنم نیست. و این منو میترسونه. خیلی میترسم از نتونستن. اما بالاخره باید از یک جا شروع کرد.  هر راهی که باشه. کاش بتونم از پسش بر بیام هرجوری شده. شاید همه تو همچین موقعیت هایی مثل من بترسن. از هیچی بودن خودشون. اما خب باید پافشاری کرد و یادگرفت. خودم یاد میگیرم میرم دنبالش پیدا میکنم میخونم پیگیری میکنم تا بشه تا از صفر صفر برسم به  پله های بعدی. تا بعد ببینم که چی میشه. یه راه جلوم باز شده که خیلی چیزها راجع بهش میدونم. اما خیلی چی ها هم هست که هیچ آگاهی ازشون ندارم. یعنی میشه بتونم؟ فقط یه کم ترسیدم. باید بهش غلبه کنم اما نمیدونم میتونم یا نه. تو این مسیر تنهام. باید خودم از پس خودمو درسها بر بیام. 

منطق رو شروع کردم به خوندن. خب منطق ریاضی بیشتر بهش میخوره پر از فرمول و چیزهای حفظی. نمیدونم از پسش برمیام یا نه ولی میدونم هیچی نمیدونم. امروز که کنکور دادم فهمیدم چقدر عقبم و چقدر بلد نیستمو چقدر زمان کم دارم. میذارم اینجا فایل هاشو شاید کسی خواست و بدرد کسی خورد خودم از نت پیدا کردم و مال من نیست. 

Downloade1

Downloade2