290 از همه جا

ساخت وبلاگ

خب خب ساعت سه نیمه شب پنجشنبه است .دیروز روز پر ماجرایی بود از همه جهت. از روز قبلش که بیدار شده بودم نخوابیدم تا بعد از افطار که بیهوش شدم تا همین یه ساعت پیش. دیروز عکسای تاییدی پروژه اول و دوممو جدا کردم واسه بزرگ کردنشون سایز 13 در 18 . اول میخواستم 10 در 15 بزنم بعد گفتم بد نیست با عکسای ترم پیشم برا خودم بعد تموم شدن دانشگاه یه البوم درست کنم از کارای این ترم و ترم مستندم. الان باید بشینم عکسای جدیدی که گرفتمو جدا کنم هرچند زیاد نتونستم که عکس بگیرم. میدونی اینقدر ذهنم درگیر یه چیزاست نمیتونم خوب تمرکز کنم. یه جورایی معلقم. توی خلاء گیر کردم. استاد میگفت ادم شک میکنه که به یه چیز بیشتر برسه که آگاه تر بشه. پس چرا عقل من اینقدر معیوبِ ؟ چرا جوابی پیدا نمیکنم برای همه چیزایی که مثل خوره تو مخمن؟ چرا اینقدر نفهمم. خیلی چیزارو نمیفهمم خیلی چیزارو . ادمایی که میبینم هرکی به یه سمتی رفته چرا من نمیتونم اونجوری باشم.  وقتی فکر میکنم به عقاید و تفکراتشون دلایل قانع نکننده خیلی بیشتر از قانع کننده ها ست. این روزا نمیدونم چه کاری درسته چه کاری غلط ؟ چرا یسری چیزارو انجام میدم چرا نمیدم ؟ حتی نمیشه این حال لعنتی وحشتناکو توصیف کرد. اگه بگیم مثلا خدایی نیست به نظرم احمقانه میاد. نمیتونم بودن همه چیو بر حسب اتفاق بزارم . نمیتونم اونوقت به هیچی اعتقاد داشته باشم به خوب بودن به انسانیت به تمام چیزایی که ارزش های واقعی محسوب میشن اگه بگیم خدایی نیست و نه بهشت هست نه جهنم هیچ ثمره ای اعمالمون نداره پس چرا باید یسری کارارو کرد ؟ اونوقت سنگ روی سنگ بند نمیشه حتی اگه بخوام بگیم خدایی نیست و ما درگیر کائناتو چیو چیم بازم نمیتونم بپذیرم این که اعمال برای این دنیاست. کی حد اعمال مارو اونوقت تعیین میکنه  که قرار باشه همینجا ما ثمره شو ببینیم.بنظرم باید یه سر منشائی باشه.مثلا یه بچه ی خردسال که بدترین بیماری رو میگیره دقیقا ثمره چه اعمالیشو داره پس میده؟ اصلا به اون حد رسیده؟؟ خیلی میتونم بگم . یا حتی اگه بگیم خدایی هست چرا یسری چیزا هست؟ چرا نمیتونم ارتباطشونو با خدا درک کنم؟ چرا یه چیزای دین در نظرم منطقی نمیاد؟ چرا نمیفهمم؟ اوووووف الان فکر میکنین من دیووانم؟ من فقط دنبال جوابم همین. نه کافر شدم نه چیزی مگه خود خدا نمیگه فکر کنین به همه چی چرا من جوابی پیدا نمیکنم. پس مغز من معیوب. پس چجوری انسان اشرف مخلوقاته ؟ :/ فکر کنم دیگه دارم چرت میگم. شاید باید زمان بزارم و مطالعه کنم . نه اینوریم نه اونوری علنن همه باورام ریخته. آیا باید ساختمون باورای جدیمو دوباره بنا کنم؟ اصلا نیازی هست؟ ایا ادم میتونه اینجوری مدام تو خلا و سقوط زندگی کنه؟ فکر نمیکنم. میدونی هرکی از هر جناحی :) این حرفای منو بخونه گارد میگیره برام و دنبال اینه یا منو سمت خودش بکشه یا این که ردم کنه و منو متهم به خیلی چیزا کنه. من دنبال رسیدن به ریشه همه چیزم. خجالت نمیکشم. حوصله بحث کردنم ندارمو حرفامو برای خودم نگه میدارم. فقط میخوام بفهمم چرا باید انسان بود چرا باید انسانیت داشت و چرا باید ارزش هایی وجود داشته باشن. و تو این چیزا میدونم خیلی حرفام شاید اشتباست اما ایراد از ذهن معیوب منه. نمیتونم چشم بسته یسری چیزارو بپذیرم یا رد کنم خودم خیلی دارم اذیت میشم لطفا قضاوتم نکنین هرچند خیلی وقته برام مهم نیستش من کار اشتباهی نمیکنم که بخوام ناراحت باشم یا نگران .

بگذریم. امروز کلی کار دارم خدای من کلی کارام مونده. باید الان بشینم عکسامو جدا کنم امروز ببرم واسه چاپ. آخ نمیدونی چقدر دلم میخواد با نت بفرستم اما زیاده تعدادشون و فکر کنم به اندازه عمر نوح طول بکشه و خب باید از مترو هم استفاده کنم نمیدونم باید واسه این موضوع نگران باشم یانه ولی برای اتفاقات امروز واقعا متاسفم.

دفترم که گفتم داشتم جزوه هامو مینوشتم هنوز کلی مونده و هنوز ننوشتم کلیشو نگرانم نرسم و نتونم خوب بنوسم. این دو هفته اینقدر پرت بود وسط نوشتن یهو ذهنم میرفت جای دیگه یعنی انواع و اقسام خط من توی این دفتر دیده میشه اما دلم میخواد که تمومش کنم میشینم پاش بعد جدا کردن عکسام و امروز و فردارو وقت میزارم کامل خدا کنه بتونم دلم میخواد که بدمش به استاد و ازش تشکر کنم برای همه چیز دلم میخواست براش جبران کنم. فقط خودش میدونه که من چی بودم و چی شدم. بهش مدیونم. خیلی خیلی زیاد .

باید تایپ کنم لیست کتابایی که استاد معرفی کردنو بدم بچه ها اگه نرسم انجام بدم بعدش انجام میدم فالشو براشون میفرستم اما زیاد نیست و تایپ کردنشم سخت نیست.

امتحانم دارم شنبه و یکشنبه پشت هم . کاری ندارن خداروشکر استاداش جزوه و سوال دادن اما باید بخونم دیگه به هر حال که میزارمشون لحظه آخر. یعنی اگه بخاطر تموم شدن یه چی خوشحال باشم فقط تموم شدن این درسای تکراری عمومی هست.

دیروز بود یا پریروز مهسا برام یه فایل صوتی فرستاد ازغلامحسین ساعدی خدای من در مورد این بود که شبه هنرمند کیه. یعنی حرفاشو باید قاب کرد زد به دیوار هرروز گوش کرد تا ملکه ی ذهنمون بشه . یعنی حاضرم هیچی نشم جدی میگم هیچی نشم اما شبه هنرمندم نباشم. این بیچاره اگه زنده بود و وضعیت الانو میدید نمیدونم چه واکنشی نشون میداد. ولی حرفاش کاملا با زمان حال مطابقت داره اون دسته بندیا . خیلی خوب بود خیلی. خیلی نگران خودم شدم. این مسیری که میرم به بیراهه نکشه. واس همین تصمیم گرفتم خوب هی گوش کنم این فایلو تا برام جا بیفته. میدونی یه خوشبختی من اینه که زیر دست یکی از این شبه هنرمندا نرفتم. کلا من تا قبل استاد از همه جا پرت بودم یه آدم مزخرف. اما دنبالش بودم دنبال فهمیدن راه درست دنبال ادم درست فقط تلاش میکردم اما نمیدونستم هیچی. شاید خیلیا فکر کنن چقدر بد که اینجوری بودمو هیچی از هیچی نمیدونستم اما به نظر خودم بد نشد. من شاگرد یه نفر شدم عوضش که خمیرمو که هیچ دستی بهش نخورده بود تا قبلش و آکبند آکبند بود شکل دادو روشنم کرد.

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 159 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 6:03