312 : کاش ای کاش می‌بودی، دوست...

ساخت وبلاگ

"چون با خود خالی ماندم

تصویرِ عظیمِ غیابش را،

پیشِ نگاه نهادم...

و ابر و ابرینه‌ی زمستانی‌ِ تمامتِ عمر

یکجا

در جانم

به هم درفشرد

هر چند که بی‌مرزینگیِ دریای اشک نیز مرا

به زدودنِ تلخی‌ درد

مددی

نکرد."

آن‌گاه بی‌احساسِ سرزنشی هیچ

آیینه‌ی بُهتانِ عظیم را بازتابِ نگاهِ خود کردم:

سرخیِ‌ حیلت‌بازِ چشمانش را،

کم قدری‌ِ آبگینه‌ی سستِ خُل‌ْمستی‌ ناکامش را.

کاش ای کاش می‌بودی، دوست،

تا به چشم ببینی

به جان بچشی

سرانجامش را

(گرچه از آن دشوارتر است

که یکی، بر خاکِ شکست،

سورْمستی‌ِ دوقازیِ حریفی بی‌بها را

نظاره کند). ــ

احمد شاملو

بخشی از شعر

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 177 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 18:14