467 : به یاد یکشنبه ها...

ساخت وبلاگ
امروز یکشنبه است. یادم نبود یادم نبود. یکی از بچه های فکر کنم ترم پنج که با استاد کلاس داره تو گروه دانشگاه زد فردا کلاس تشکیل نمیشه. یادم اومد .اخ اگه میدونستین چقدر دلم میخواد ، چقدر دلم میخواد ، چقدر دلم میخواد. آرزو میکردم کاش میفتادم نقدارو. کاش اصلا خوب کار نمیکردم کارگاهو. کاش میشد بازم رفت سر کلاس 51 اون صندلی کنار در که مخصوص خودم بود. خیلی دلم تنگ شده. خیلی خیلی خیلی زیاد. این سه ماه انگار باورم نشده بود. انگار واقعا حکم تابستونو داشت برام که از اول مهر همه چی شروع میشه. جرئت فکر کردن بهشو نداشتم. حالا الان روم داره آوار میشه این که جدی جدی یسری چیزا تکرار نداره دارم سعی میکنم جلو خودمو بگیرم اشکم نیاد مثل این بچه های لوس و ننر شدم ولی نمیشه. نمیشه.نمیتونم کنترلش کنم. به اون بچه ها غبطه میخورم خوشبحالشون کاش ذره ذره رو بفهمن و قدر بدونن. ذره ذره لحظه هارو زندگی کنن. اگه میشد بهشون میگفتم که بهترین روزهاتونو دارین میگذرونین بعد این  کلاسا مثل بچه ای میمونین که تازه راه رفتنو یاد گرفته باید رو پای خودتون وایسین ممکنه کلی بخورین زمین یا به درو دیوار بخورین اما به خاطر خودتون بدون کمک باید باشین تا بتونین از پس خودتون بر بیاین.انگار بعد از پایان نامه دیگه به عنوان یه غریبه توی اون دانشگاه میرم شایدم دیگه فرصت و بهونه ای پیش نیاد. به هر حال که این اتفاق میفتاد. باید امروز غصه هامو بخورم اشکامو بریزم اما برناممو انجام بدم باید جبران کنم همه اون لحظه هارو همه چیزایی که یاد گرفتمو باید حالا مراقبت کنم تا همیشه تا همیشه باید ادامه بدمو جا نزنم. ازاینجا به بعد تازه همه چی شروع شده.این تنها کاریه که منو به روزایی که گذروندم وصل میکنه نباید قطع بشه این ریسمان نباید.
162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : یکشنبه, نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 160 تاريخ : شنبه 8 مهر 1396 ساعت: 16:53