861 : هجدهم دی ماه یک روز دوست داشتنی خیلی سرد و زمستانی

ساخت وبلاگ

امروز میخواستم ساعت شیش بیدار شدم اما ساعت رو خاموش کردمو خوابیدم :/ دلم میخواد خودمو بزنم با این حال ساعت هشت که بیدار شدم با این که خیلی خیلی خوابم میومد صبحونه خوردم بعد گفتم ساعت هشتِ خیلی هم دیر نیست حاضر شدم رفتم پیاده روی. سوتی اینجام اگه گفتین چی بود؟ بله اول صبحونه خوردم بعد رفتم:/ اما خب اولا که خواب از سرم پرید هم تند راه رفتن هم هوای سرد دلم میخواد هر روز برم حتی اگه ساعت شیش بیدار نمیشم. کلی برنامه دارم برای امروزم. و برای بیست یا سی سال دیگه حتی. که بهم وصلن باید بتونم نه فقط برای خودم‌ برای اون‌شاید چون مهم همین فعلا باید سعیمو کنم جا نزنم‌. توی اینستا پیج تامیلا رو پیدا کردم و میخونم و جز همون معدود پیجای اینستاست که ازش یاد گرفتم و ندیده از شخصیتش خوشم میاد از این که از یه جایی بلند شد و شروع کرد و جا نزد پستاشو که میخوندم از این همه پشتکارش به وجد میام‌. خیلی فکرای مشترک هم باهاش داشتم یه جاهایی میفهممش یه جاهایی هم نه اما کلا از هزار تا پیج رنگی رنگی مسخره که فقط راهی هستن برای درامد زایی یه عده بهتره. پیشنهاد میکنم ببینینش. اینجا

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 145 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 12:46