162 :ته تتوس

متن مرتبط با «شاید» در سایت 162 :ته تتوس نوشته شده است

2735 : شاید خودخواهی شاید نه

  • من منظورم از پست قبل اصلا این نبود که همه این کارایی که انجام میدم فقط و فقط به خاطر کسایی که دوسشون دارمو کمکم کردن! اگر خودم دوست نداشتم قطعا انجامشون نمیدادمو سراغ کاری میرفتم که دوست داشته باشم. م, ...ادامه مطلب

  • 2741 : شاید کمی شرح حال

  • امروز از همون صبحش دلبرو بهاری بود. الان که هوا از این نارنجی ابریاست. من که اولش نفهمیدم گرم هوا ، لباسم گرم بود واسه بیرون رفتن ولی خب تا ظهر رسیدم خونه بابابزرگم دیگه الانام با بابا اومدیم خونه. با, ...ادامه مطلب

  • 1914 : نصفه نیمه شایدم کمتر

  • از دیشب تا حالا چیزی نگفتم چون حالم خوب نیست. خب خلاصه این که هیچ جا خونه خود ادم نمیشه. امروز وقت دکتر داشتم پیش روانشناسم. نمیخواستم برم چون حالم خوب نبود. حوصله نداشتم خواستم کنسل کنم نشد رفتم پیشش, ...ادامه مطلب

  • 1904 : شاید غرغر

  • امروز چهارشنبه سوم بهمن. من هنوز کامل حالم خوب نشده. از کی اینجوریم؟ یادم رفته دیگه حساب هیچیو ندارم چشم برهم زدن شد بهمن دو ماه دیگه یکسال میشه دلم میخواد امسال تموم بشه زودتر. حالم خوب نیست بزور خود, ...ادامه مطلب

  • 937 : هیچ شادی موندنی نیست شاید نفرین شدم.

  • من خوشحال میشم با اومدن برف بارون حتی او اما همش موقت بهم دهن کجی میکنه هیچ چیز موندنی نیست هیچ چیز واقعی نیس هیچ چیز دائمی نیست زود میرن زود تموم میشن زود آب میشن انگار هیچوقت نبودن و تو باید دو باره صبر کنیو صبر هی چشم انتظار باش دوباره با این که میدونی کوتاهه خوشحال بشی با ای که فقط ظاهره یه غمی هست یه غمی هست. شاید واقعا نفرین شدم نمیدونم. جنگل سفیده سفید شده حتما دلم آب شده براش, ...ادامه مطلب

  • 911 : شاید چیزی گفتم که نباید میگفتم. شاید همیشم همه چیپ. نباید گفت :(

  • به هر حال امروزم مدتی هست شروع شده و من با کلی کار عقب‌مونده و تلمبار شده طرفم که باید حتما انجامش بدم هر چقدرشو که شد. امشب میخوام برم عکاسی دارم فکر میکنم کجا برم یه خورده نگرانم  شایدم هیجان زده نمیدونم چی بشه. خب فکر کنم معلومه چیزی نوشتم برای خالی نبودم عریضه (درست نوشتم؟) حرفی ندارم. نه چیزی که به نظر مهم باشه. , ...ادامه مطلب

  • 872 : شاید بی سروته

  • نوشتم یه خورده بی سر وته شاید باشه و ناقص نخوندینم نخوندین. خب یجورایی خودمو مشغول کردم و نمیدونم زیاد در مورد چی بنویسم پشت هم یعنی دیر به دیر میشه اما منتظرم نوشتنم بیاد :دی بیخیال.  دارم کناب دربارهٔ عکاسی نوشتهٔ سوزان سونتاگ، ترجمهٔ فرشید آذرنگ و نگین شیدوش ، نشر حرفه نویسنده رو میخونم. الان فصل سومم. دلم نمیخواد تموم بشه کتاب از همین الان عزای تموم شدنشو میتونم بگیرم. بگذریم. رسیدم به یک صفحه ای عکسشو میذارم با گوشی گرفتم اگه خواستین کاملتر بخونین کل صفحه رو . سونتاگ میگه : ما از خلال عکس‌ها به شکلی خودمانی و آزار دهنده ، واقعیت پیر شدن همدیگر‌را دنبال میکنیم.» و ... کاملشو بخونین. اینو که خوندم یاد چند تا چیز افتادم. من که کلا با مرک درگیرم و عکاسیم که جای خود دو سال پیش سر موضوع آزادم که باید عکاسی میکردیم من موضوع مرگ رو انتخاب کردم که البته افتضاح شد و قطعا یروزی یه بهونه ای پیدا میکنم کل عکساشو پاک کنم یا اونایی که چاپ شدن بسوزونم! من کلا خب خیلی وقت نبود شروع کرده بودم خب ادم نمیدونه دیگه توی همون زمان که عکس نشون میدادم یکی از بچه ها در مقابل حرف و توضیحی  که گفته بودم برگشت گفتش که من اگه جای تو بودم جای این که اینجا و اینجوری عکس بگیرم از پدر و مادرو خانوادم عکس میگرفتم. بعد این تو مغز من موند که چجوری حاضره با عنوان مرگ عکس بگیره و همش فکر میکردم بمیرمم حاضر نیستم ه, ...ادامه مطلب

  • 806 : همه کار سخت اگه بخوای همه ی تلاشتو بکنی اگر نه همه کار آسونِ میتونی سرهم کنی شاید شانسی خوب بشه!

  • نوشتن خیلی سختِ. (سخته؟! من مشکل دارم با این هـ و ـِ که کدومش باید بیاد. خودم فکر میکنم  ـِ باید بیاد ولی یه نفر یه دفعه بهم گفت چرا هـ نذاشتی یادم نی لغتش چی بود گفت غلط اینجوری نوشتنم هرچند درستش کردم اما مشکل دارم باش) کلا هر کاری سختِ هیچ کاری آسون نی به خصوص اگه بخوای درست انجام بدی به خصوص اگه خود کم بینی هم داشته باشی و فکر‌کنی شاید بلد نیستی و افتضاح انجامش میدی این فقط فکره که مانع ادم میشه. خب همه که یه شبِ عالی نمیشن. همش ولی یه جنگ درونمِ. شروع کردم به نوشتن. راستش پیشاپیش میدونم کلی ایراد داره خیلیاشو مسلما روحمم خبر نداره. خیلیاشو میفهمم شاید درست نباشه اما جایگزینی پیدا نمیکنم. یه جاهایی لغت کم میارم هنوز تو این زمینه متاسفانه مشکل دارم :( و این که خیلیم ادبی نیست من راحت عادت دارم بنویسم اما سعیم رو میکنم به فعلو فاعل دقت کنم و هرچی که فهمیدمو میدونمو صادقانه بنویسم دیگه نمیدونم ولی میخوام تمومش کنم اونوقت همش تو مغزم بهم آژیر میده دیر شد انجام ندادی و اگه کلا بزارمش کنار تا همیشه میدونم که شاید تنبلی کردم و کم کاری و آدم ترسویی هستم که تا اخر عمر با این رفتارم هیچکاری انجام نمیدم در نتیجه بعضی وقتا به خودم باید مشت بزنم و این دفعه انجامش میدم. چیزی که خب برام سخت اینه که راستش من زیاد نمیتونم یعنی انگار عادت ندارم رو کاغذ بنویسم. این یه ایراده؟؟؟ این که توی تایپ کر, ...ادامه مطلب

  • 483 : شاید عاشورا

  • داشتم نهار میخوردم تلویزیون رو شبکه خبر روشن بود .هی شهرای مختلف رو نشون میداد و مردمی رو که یه عده شون مثلا گِل میمالیدن به خودشونو ماشینو غیره یا یه شهر دیگه چی چی درست کرده بودن همه دورش میچرخیدن. هی عوض میشد و آدم هم متعجب تر. تنها کلمه ای که به ذهنم رسید کلمه فستیوال بود. انگار یه رقابت کی بهتر خلاقیت به خرج میده برای عزاداری و میزان غمش. بر عکس جاهای دیگه که فستیوال ها حول و حوش چیزای دیگه ه, ...ادامه مطلب

  • 294 : شاید رهایی...

  • میدونی  هیچوقت نمیشه یه نسخه برای همه پیچید.  این که اونجوری که فکر میکنن درسته باید منم باشم اشتباست.  فقط تصمیم گرفتم از این زندانی که خودم برای خودم ساختم. از این میله ها که ریشه شون درون منه آزاد بشم. نه برای آزاد شدن فقط ، برای این که شاید حتی خیلی کم بتونم از این نادانی ، از این نقصی که متوجه, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها